سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جک

سه تا ترک که دیر به قطار رسیده بودند، دنبال قطار دویدند. دو تا از آنها با زحمت سوار قطار شدند. آخری که به قطار نرسیده بود، ایستاد و شروع کرد به خندیدن. از او پرسیدند: حالا که از دوستانت عقب افتاده‌ای چرا می‌خندی؟ او گفت: آخر من مسافر بودم و آنها برای بدرقه آمده بودند!

یه روز یه پدر داشته دختر کوچولوی شیطونش رو نصیحت می‌کرده. حرفهاش که تموم می‌شه می‌گه که دیگه بابا رو اذیت نمی‌کنی که... چون هر بار کار بد بکنی یکی از موهای من سفید می‌شه. دخترک شیطون حاضرجواب می‌گه: حالا فهمیدم چرا همه موهای بابابزرگ سفیده!؟

ترکه میره تو یک بار، به بارمَن میگه: قربون دستت، یک آبجو بریز. یارو یک آبجو براش میریزه، ترکه میگه: به حساب من، یکی هم واسه همه مشتریها بریز! یارو یک دور هم واسه همه ملت میریزه، ترکه میگه: یک دونه هم واسه خودت بریز. ملت همه کف میکنن، که عجب مرامی داره یارو. خلاصه آبجو رو میخورن، باز ترکه میگه: یک آبجو بریز... بارمنه میریزه براش... میگه: یکی هم واسه همه مشتریا... آخرشم یکی هم واسه خودت بریز. به همین منوال 4-5 تا آبجو میخورن و آخری ترکه بلند میشه تلو تلو خورون بره بیرون. بارمنه میگه: کجا اخوی... پولش چی شد؟ ترکه میگه: ایلده من پول ندارم که!! خلاصه میگیرن تا نفس داره کتکش میزنن و بعدم با لگد پرتش میکنند بیرون. دو هفته بعد، باز ترکه میاد تو بار، به بارمن میگه: قربون دستت، یک آبجو بریز... یارو یکم چپ چپ نگاش میکنه، یک آبجو براش میریزه. ترکه میگه: یکی هم به حساب من واسه همه مشتریا بریز... باز بارمنه یکم چپ‌چپ نگاش میکنه و واسه همه ملت یک آبجو میریزه. بعد یک مدت از ترکه میپرسه: برای خودم نریزم؟! ترکه میگه: نه بابا... ایلده تو باز بد مستی میکنی، کتک کاری راه میندازی

یارو آخر عمری بچه هاش رو جمع میکنه به هر کدوم یه تیکه چوب میده میگه بشکونین. همه میشکونن! به هرکی 5 تا دسته بیل میده میگه بشکونین. همه میشکونن! به هر کی 10 تا دسته بیل میده میگه بشکونین. همه میشکونن! به هر کی یه بسته دسته بیل میده میگه بشکونین. همه میشکونن! میگه حیف که همتون خرین وگرنه نصیحتتون میکردم